عزیز معتضدی
صد و بیست سالگی برونو شولتس؛ منادی ادبیات مدرن در اروپایی دیگر
1391 پنجشنبه 12 ژوئیه 2012 - 22 تیر
امروز دوازدهم ژوئیه صد و بیستمین سالروز تولد برونو شولتس نویسنده، منتقد ادبی، نقاش و گرافیست بزرگ لهستانی است. امسال همچنین هفتادمین سال مرگ او نیز هست. به این مناسبت طی سال جاری در زادگاه او که اکنون جزو خاک اوکراین است و در لهستان و بسیاری از شهرهای اروپا و آمریکا مراسم مختلفی در بزرگداشت این نویسنده بر پا شده است. این مراسم از نمایش فیلمهای کوتاه و بلند درباره او یا براساس آثارش، تا سخنرانی و قصهخوانی و کنسرت و نمایشگاه آثار نقاشی و سیاهقلمهای این هنرمند را در بر میگیرد.و
شهرت شولتس چند دهه پس از مرگش سیر صعودی یافت و بخش عمده آن مدیون تنها دو مجموعه داستان کوتاه است که در عین استقلال به هم مرتبط اند و جهان کافکایی دیگری را به همان اندازه اصیل به روی خواننده می گشایند. در مورد این دو مجموعه آیزاک باشویتس سینگر، نویسنده نامدار آمریکایی برنده جایزه نوبل، گفته است که آنچه شولتس نوشت، گاهی شبیه کافکا و گاهی شبیه پروست است و در پارهای از فرازها به چنان ژرفایی دست مییابد که هیچ یک از این دو نویسنده بزرگ دست نیافتهاند.و
برونو شولتس در خانوادهای یهودی از پدری که تاجر پارچه بود و مادری متعلق به خانوادهای ثروتمند در دروهوبیچ از توابع گالیسیا به دنیا آمد. این شهر با زبان و ساکنان لهستانی در زمان تولد شولتس جزو امپراتوری اتریش- مجارستان بود، بعد از جنگ اول جهانی به لهستان تعلق گرفت، در جنگ دوم میان آلمان و روسیه دست به دست گشت و در حال حاضر به کشور اوکراین تعلق دارد.و
شولتس جز یک دوران کوتاه تحصیل دانشگاهی در رشته معماری در وین که ناتمام ماند همه عمر در زادگاه خود زندگی کرد و در همین شهر که با هنرش رابطهای تنگاتنگ داشت در پنجاه سالگی به دست یک افسر نازی در زمان اشغال لهستان به قتل رسید. او معلم هنر و نقاشی دبیرستان بود، اما شغلش را دوست نداشت و در نامههایی به دوستانش از جمله ویتولد گومبرویچ و استانیسلاو ویتکیویچ دو نویسنده بزرگ همدورهاش به این موضوع اشاره کرده و گفته است که به تدریس فقط برای امرار معاش ادامه می دهد. از زمان مرگ شولتس تا کنون جستجوها برای یافتن رمان نیمه تمامش به نام مسیح، نوشتههای پراکنده، و داستانهایی که در بازپسین سالهای زندگیاش برای مجلههای ادبی فرستاده بود به نتیجهای نرسیده است.و
خیابان تمساحها
تلاشهای اولیه برونو شولتس از طریق دوستان نزدیک برای انتشار داستانهای شگفتانگیزش با ناکامی رو به رو شد. ناشران به خلاقیت سرشار معلم نقاشی گوشه گیری که زندگی یکنواختی را در شهری کوچک از سر میگذراند با تردید نگاه میکردند. شولتس که نویسندهای خودآموخته و با خبر از استعداد خود بود سرانجام توانست نظر زوفیا نالکوسکا، نویسنده صاحب نام و عضو فرهنگستان ادب لهستان را به داستانهای خود جلب کند. حمایت بی قید و شرط این نویسنده بانفوذ سرانجام منجر به انتشار نخستین مجموعه داستان برونو شولتس به نام مغازههای دارچین شد. این مجموعه با داستانی به همین نام در دهه شصت میلادی به زبان انگلیسی زیر عنوان خیابان تمساحها ترجمه شد و مقدمه شهرت جهانی نویسنده را فراهم کرد.و
داستانهای مجموعه در باره یک خانواده تاجر ساکن شهر کوچکی در گالیسیاست که بسیار به خانواده شولتس و زادگاه او شباهت دارد و راوی قصهها پسر جوانی به نام جوزف هم بسیاری از صفات نویسنده را به عاریت گرفته است. شخصیت محوری داستانها اما پدر خانواده است، مردی که در جریان زندگی میتواند واقعیتهای روزمره را به سطح اسطوره ارتقا دهد، و با این همه در هزارتوهای هستی و نیستی میان انسان و حیوان و هوا و نبات و جماد در نوسان است.و
آسایشگاه زیر ساعت شنی
شولتس در دومین مجموعه داستانهای کوتاه خود به این نام باز هم در محیطی خانوادگی به همان مضمونهای مجموعه پیشین بر میگردد و با درونی کردن دنیای کافکا که سخت او را میستود، دست به تضمین موتیف "مسخ" میزند و با مهارتی شگفت انگیز که بهره از هنر نقاشی و تصویر پردازی دارد از مرز واقعیت و خیال به سبکی سایه میگذرد و با توصیفهای تو در توی شاعرانه، علمی، بیولوژیکی و فلسفی به درنگی دوباره در قلمرو وجود مینشیند، جایی که به عنوان نمونه در یکی از داستانها شاهد نفس کشیدن کت پوست خز پدر از وحشت حیواناتی میشویم که به هم دوخته شدهاند و همدیگر را گاز میگیرند، و یا پدر که خود در زندگیهای سرگردان و بیخانمان پیش رو لبخندش را به گلها و لرزههای عصبیاش را به کاغد دیواری می دهد و محو میشود تا روزی از روزها در هیأت خرچنگ سر از پلههای در خانه درآورد و بعد از مدتی بازهم برود.و
شولتس هنرمند
برونو شولتس خود نخستین چاپ مجموعه داستان هایش را مصور کرد. از دیگر کارهای مهم او در این زمینه که طراح و نقاش سیاه قلم چیره دستی بود مصور کردن رمان فردیدورک اثر برجسته دوست و نویسنده هموطنش ویتولد گومبرویچ بود.و
سیاه قلمهای فراوان شولتس که سیصد قطعه آن در موزه ادبیات آدام میکیویچ ورشو نگهداری میشود آثاری با مظاهر یهودی، خیابانهای زادگاهش، زنهای برهنه بتواره، کالسکهها و اسبها و دیگر حیوانات است که گاهی تابلوهای شاگال را به خاطر میآورند.و
فرجام شولتس
زمانی که نیروهای اشغالگر آلمانی وارد دروهوبیچ شدند نقاشیهای شولتس مورد توجه یکی از افسران گشتاپو به نام فلیکس لاندو قرار گرفت. در آن روزها که کشتار یهودیان در مناطق اشغالی امری عادی محسوب میشد، لاندو شولتس را به قیمت جانش اجیر کرد تا اتاق بچهها را در خانه مسکونیاش نقاشی کند. شولتس در مقابل حمایت لاندو دیوارهای اتاق پسرش را با تصاویری بر اساس داستانهای کودکانه برداران گریم نقاشی کرد. افسر لافزن گشتاپو خشنود از این معامله خود را «فرمانده هنر» میخواند. قتل شولتس در نوزده نوامبر ۱۹۴۲ در حالی که به جستجوی قرص نانی به خیابان رفته بود به دست افسر گشتاپوی دیگری به نام کارل گونتر صورت گرفت. این جنایت صرفاً انگیزه انتقام جویی داشت و شولتس در واقع قربانی کینه و رقابت افسران گشتاپو در مناطق زیر فرمانشان شد، چون افسر حامی او دندانپزشک یهودی مورد حمایت گونتر را کشته بود و بنا به روایتها گونتر پس از شلیک دو گلوله در سر شولتس بی درنگ به سراغ لاندو رفت و گفت، تو یهودی مرا کشتی، من هم یهودی تو را کشتم.و
فرجام تراژیک شولتس تا کنون موضوع پژوهشها و الهامبخش آثار هنری مختلفی بوده و نویسندگانی چون فیلیپ راث، جان آپدایک، یرژی کوزینسکی، چسلاو میلوش و سوزان سونتاگ به تفصیل در این باره نوشته و گفتهاند و از دهه هشتاد یک جایزه دههزار دلاری برای نویسندگان قدرنادیده در آمریکا به نام برونو شولتس اختصاص دادهاند. فیلمسازها و نمایشنامهنویسها و داستاننویسهای چندی نیز زندگی شولتس را موضوع اثر خود کردهاند که از آن میان رمان «مسیح استکهلم» نوشته سینتیا اوزیک درباره مردی که تصور میکند پسر برونو شولتس است از همه معروفتر است.و
نقاشی دیواری جنجالی
در سال ۲۰۰۱ با کشف حانه مسکونی فلیکس لاندو در دروهوبیچ چند کارشناس اسرائیلی موفق شدند نقاشیهای شولتس را از زیر لایههای رنگی که بر آن زده شده بود بیرون بکشند و لایه اصلی را با موافقت برخی مقامات اوکراین به اسرائیل بردند. این نقاشیها در حال حاضر در موزه یادبود قربانیان هولوکاست در اورشلیم نگه داری می شود و طی سالهای گذشته محل مناقشه دولتهای اسرائیل و اوکراین و لهستان بوده که هر کدام ادعای مالکیت آن را دارند، در حالی که موزه هولوکاست برای توجیه انتقال نقاشیها از کشوری دیگر به مالکیت اخلاقی آن استناد میکند.و
اعتبار فزاینده شولتس اما از طرف دیگر طی سال جاری موجب تحکیم روابط فرهنگی لهستان و اوکراین شد و این دو کشور با انتشار تمبر یادبود خاطره برونو شولتس را گرامی داشتند.و
Aziz Motazedi Official Web Site. All Rights Reserved