عزیز معتضدی

نامه‌ نگاری‌های گروچو مارکس و تی‌اس‌ الیوت؛ پایداری یک دوستی

   یکشنبه 19 اوت 2012  29 مرداد 1391

جهان را نبود این همه داد و قال

گروچو اگر بود بر جای کارل

ایروینگ برلین- 

در یکی از تابستان‌های گرم و طولانی قرن گذشته که اروپا در تب جنگ می‌سوخت و تی اس الیوت، شاعر نامدار با الهام از اوضاع به زبان اسطوره‌ها در منظومه مدرن "سرزمین هرز" بر ویرانه‌های فرهنگ و تمدن بشری مرثیه می‌سرود، روزی گروچو مارکس، کمدین آمریکایی، در کشورش به یک کلوب‌ محلی رفت.و

صاحب کلوب احساسات ضد یهودی داشت و از ورود او و دخترش به استخر جلوگیری کرد. هوا گرم بود و کودک با مشاهده همبازی‌هایش در آب بی قراری می کرد. گروچو گفت: "این بچه خون نیمه یهودی دارد، می‌تواند تا زانو توی آب برود؟"

این واقعیت که عضویت ما در بسیاری از کلوب‌ها نه به میل خودمان، بلکه منوط به میل دیگران است ذهن او را به خود مشغول کرد و به عنوان اعتراض در یکی از مشهورترین شوخی‌هایش می‌گوید: "مایل نیستم عضو کلوبی شوم که مرا به عضویت می‌پذیرد.و"

سال‌ها بعد با دریافت یک نامه غیر منتظره، باز هم به یاد کلوب‌ها و قوانین نوشته و نانوشته‌شان افتاد. موضوع نامه مثل ده‌ها نمونه روزانه تقاضای عکس امضا شده بود، اما نویسنده نامه نه یک طرفدار معمولی، بلکه تی اس‌الیوت، همان سراینده‌ منظومه سترگ "سرزمین هرز" بود.و

رمز امتنان تی اس الیوت از رفاقتیش با گروچو در چه بود؟

گروچو یکی از عکس‌های رسمی‌ خودش را که در خور متقاضی می‌یافت امضا کرد و به آدرس شاعر به لندن فرستاد. دیری نگذشت که نامه دیگری از الیوت رسید. شاعر بزرگ ضمن تشکر، تقاضای عکس امضا شده دیگری از گروچو با سیگار برگ مشهورش می‌کرد تا آن را در میان تصاویر "دوستانش" ویلیام باتلر ییتس و پل والری، بر دیوار اتاقش نصب کند. گروچو عکس مورد نظر شاعر را امضا کرد و فرستاد، و این سرآغاز دوستی پایداری میان کمدین نمایش‌های سبک و سرگرم‌کننده وودویل با یکی از برجسته ترین چهره‌های ادبیات جهان شد، چهره‌ای که بسیاری از همعصرانش فکر شوخی با او را نمی‌کردند و گروچو هم طبعاً فکر نمی‌کرد بتواند از طریق او به کلوب شاعران صاحب‌وزنی چون والری و ییتس راه یابد.و

نامه‌نگاری گروچو و الیوت تا زمان مرگ شاعر در سال ۱۹۶۵ ادامه یافت و طی سال‌ها لحن دوستانه‌تر و صمیمانه تری به خود گرفت. الیوت کمدین محبوبش را "گروچوی عزیز" و "گروچوی عزیزم" خطاب می‌کرد و گروچو هم که نامه‌های اولیه‌اش را با عنوان "آقای الیوت" و آقای "تی اس ای" آغاز کرده بود، بعدها شاعر جلای وطن کرده را به سادگی " تام" می خواند و به بهانه‌های مختلف صحبت را به زادگاه او سن لویی در ایالت میسوری می کشاند، و علت را بعدها این طور توضیح داد که منظومه "سرزمین هرز" و نمایشنامه‌های سنگین الیوت از جمله " قتل در کلیسای جامع" را خوانده بود تا در مقابل شاعر حرفی برای گفتن داشته باشد، اما شاعر بزرگِ همسنگِ تراژدی نویس‌های یونان باستان فقط به صحبت درباره "برادران مارکس" علاقه نشان می‌داد، و گروچو اضافه می‌کند، "این اتفاق زمانی می‌افتد که شما بچه سن لویی باشید".و

گروچو در یکی از نامه‌هایش به تاریخ اول نوامبر ۱۹۶۳خطاب به الیوت می‌نویسد:

" تام عزیز،و

" از آنجا که شما در حال حاضر یک آمریکایی قدیمی هستید (منظورم تکه‌ اثاثی کهنه نیست، اما شما یک فراری از سن لویی هستید)، باید نام تام گیبونز به گوش‌تان خورده باشد. برای عبرت شما، تام زاده سن پل در مینه سوتا است که تنها به اندازه پرتاب یک سنگ با میسوری فاصله دارد، البته اگر سنگ داخل یک موشک باشد. تام زمانی قهرمان بوکس نیم سنگین دنیا بود و با وجود بیست پاوند وزن کم‌تر از جک دمپسی[ قهرمان سنگین‌وزن افسانه‌ای بوکس جهان] با او تا راوند آخر در شلبیِ مونتانا مبارزه کرد.و

"نام تام با خیلی چیزها جور است، زمانی یک بازیگر یهودی به نام توماشوسکی به این نام بود. همه گربه‌های نر را تام می‌خوانند، مگر نام دیگری روی‌شان گذاشته باشند. در این صورت آن‌ها کاملاً بی‌طرف هستند و، به طوری که اخیراً در سایگون به اثبات رسیده، دیگر جایی برای بی‌طرف‌ها وجود ندارد.و

" یک قافیه از شعر قدیمی کودکستانی هم هست که با تام، تام پسر لوله‌کش آغاز می‌شود، و غیره. نام کوچک سومین رییس جمهور آمریکا هم تام بود...اگر جفرسون را فراموش نکرده‌اید.و

" بنابراین وقتی من شما را تام خطاب می‌کنم معنی‌اش ترکیبی از یک قهرمان بوکس سنگین وزن، یک گربه نر و سومین رییس جمهور آمریکاست...و"

نامه‌های گروچو و الیوت در کتاب‌ مجموعه نامه‌های این دو چهره مشهور قرن گذشته چاپ شده‌اند، اما هیچ یک از مجلدات تا امروز که سی و پنجمین سال درگذشت گروچو مارکس است، ظاهراً دربرگیرنده همه‌ی نامه‌های رد و بدل شده نیست و از روی برخی پاسخ‌ها می‌توان حدس زد نامه‌های دیگری هم در این میان رد و بدل شده که یا از بین رفته و یا در دسترس ناشران قرار نگرفته.و

الیوت اما در یکی از نامه‌های موجود به اشاره‌های مکرر گروچو به تام گیبونز پاسخ می‌دهد و می‌گوید چنین قهرمانی را در زادگاهش به یاد نمی‌آورد، اما اگر او گروچو را به یاد توماس استرن الیوت می‌اندازد موجب خوشحالی و مزید امتنان شاعر است.و

اما به راستی رمز شادی و امتنان الیوت از رفاقتش با گروچو در چه بود.و

در قرنی که اندیشه‌های یک مارکس دیگر بیش از هر زمانی خریدار داشت و خداباوران و ناباوران از دو سو ادعای مالکیت تمامی حقیقت را داشتند، الیوت، این شاعر معتقد به کاتولیسیسم در مذهب، در شوخی‌های گروچو مفر آرامشی می‌یافت که در خطابه‌های آتشین مدعیان معنویت و مادیون همان‌قدر متعصب رستگاری بشر نمی‌یافت. او می‌دید گروچو دست‌کم ادعایی ندارد، هرچند در محافل جدی و در میدان تعصب مذهبی و سیاسی حرف‌هایش را سبک و ساده‌انگارانه تلقی می‌کردند، و گروچو هم البته از مدعیان خود غافل نبود و در دفاع از نقطه‌نظرهایش می‌گفت؛ بله، این‌ها را یک بچه پنج‌ساله می‌فهمد، بفرستید دنبال یک بچه پنج‌ساله.و

و در جای دیگری "هنر سیاست" را این‌طور توصیف می‌کند:" دنبال دردسر رفتن، پیدا کردنش در همه جا، تشخیص نادرست و استفاده از داروهای اشتباه.و"

گروچو در یکی از نامه‌های دیگرش پس از دریافت عکس امضا شده الیوت که متقابلاً از او خواسته بود می نویسد، عجیب است که شما هفتاد و پنج سال داشته باشید، به نظر من بیشتر از شصت سال و دو ماه ندارید، و در نامه دیگری از حماقت صنعت فیلمسازی هالیوود می گوید که از شاعر خوش قیافه‌ای مثل الیوت برای فیلم‌های سکسی استفاده نکرده و به الیوت توصیه می‌کند مطالب سکسی بنویسد.و

زندگی‌نامه نویس‌های الیوت و گروچو مارکس با خواندن این شوخی‌‌ها و انبساط خاطری که به الیوت می‌بخشیدند امیدوارند بتوانند اینجا و آنجا نامه‌های احتمالی دیگری را میان این دو چهره به ظاهر ناهمگون هنر و ادب پیدا کنند. دوستی صمیمانه الیوت و گروچو همچنین چهره دیگری از شاعری را ارائه می‌دهد که پاره‌ای پژوهشگران درباره احساسات ضد یهودی او در گوشه و کنار آثارش موشکافی کرده‌اند.و

"در قرنی که اندیشه‌های یک مارکس دیگر بیش از هر زمانی خریدار داشت و خداباوران و ناباوران از دو سو ادعای مالکیت تمامی حقیقت را داشتند، الیوت، این شاعر معتقد به کاتولیسیسم در مذهب، در شوخی‌های گروچو مفر آرامشی می‌یافت که در خطابه‌های آتشین مدعیان معنویت و مادیون همان‌قدر متعصب رستگاری بشر نمی‌یافت"

الیوت از سال ۱۹۶۱ که اولین تاریخ نامه‌ها رقم خورده تا اندک زمانی قبل از مرگش بارها از گروچو برای دیداری از خود و همسرش در لندن دعوت می‌کند، گروچو ارادتش را به همسر الیوت در یکی از نامه‌ها با عنوان "هر کس که باشد" ابراز می‌کند و الیوت در پاسخ می‌گوید همسر من از طرفداران فیلم‌های برادران مارکس است و شما برای او "هر کس که باشد" نیستید و اضافه می‌کند برای نخستین بار خودش تماشای فیلم‌های برادران مارکس را به همسرش توصیه کرده است.و

گروچو سرانجام چند ماه قبل از مرگ شاعر به دیدن او در لندن می رود. اتومبیل از قبل برای بردن مهمان عالی‌قدر به خانه شاعر انتظار می‌کشد. پذیرایی‌ با صرف شام و گفتگوهای گرم و صمیمانه در محیط خانوادگی کامل می‌شود.و

گروچو چند ماه بعد مجبور می شود بار دیگر به لندن برود. این بار به گفته خودش برای این که شاعر "تصادفاً" درگذشته است، و می‌افزاید، خانم الیوت مرا مکلف کرد چند کلمه در مراسم یادبود شوهر متوفایش صحبت کنم. زمانی که حدود ساعت چهار بعد از ظهر به محل رسیدم درها بسته بود. مجبور شدم از جلو صحنه در تاریکی راهم را به سمت ردیف اول صندلی‌ها پیدا کنم. همین که نشستم دیدم یک نفر می‌گوید بنشین روی صندلی بغلی. معلوم شد نشسته‌ام روی زانوی کنت تاینن (منتقد مشهور تئاتر و خالق نمایش "اوه، کلکته"). همین کار را کردم و این بار نشستم در آغوش لارنس اولیویه. اولیویه گفت اینجا چکار می‌کنی گروچو؟ گفتم، خانم الیوت مرا دعوت کرده، فکر کردم بیایم یک سر و گوشی آب بدهم. گفت خب برو روی صحنه، چرا توی بغل من نشسته‌ای. گفتم شما همه بازیگرهای بزرگ شکسپیری انگلستان اینجا هستید، من یک کمدین ترشیده‌‌‌ وودویلی چی بگم؟ گفت برو روی صحنه یک چیزی بگو، باید برای خانم الیوت کاری بکنی.و

گروچو به روی صحنه می‌رود و صحبتش را با نقل داستان مردی آغاز می‌کند که می‌خواسته‌اند دارش بزنند. کشیش از او می‌پرسد حرف آخری برای گفتن داری؟ محکوم بینوا می‌گوید، بله، می ترسم این طناب لعنتی مطمئن نباشه...و

گروچو با شکستن جو شکسپیری مجلس و نقل خاطره‌ و لطیفه‌هایی از این دست موجب خشنودی خانم الیوت و تسلای خاطر او و دوستان و علاقه‌مندان شاعر متوفا می‌شود.و

Aziz Motazedi Official Web Site. All Rights Reserved