نگاهی دیگر: فیلمسازی که ایدههایش هم 'جرم' محسوب شد
عزیز معتضدی نویسنده
17 فوریه 2011 - 28 بهمن 1389
حق نشر عکسAFPImage captionمقامات ایران اجازه ندادند جعفر پناهی در جشنواره برلین شرکت کند
یک
جشنواره جهانی فیلم مونترال. عصر خوش تابستان. جعفر پناهی را برای داوری دعوت کردهاند. در تراس هتلهایت با چند مهمان به صرف چای و شیرینی نشستهایم و مراسم افتتاحیه را از بالا تماشا میکنیم.و
جعفر پناهی با شال سبز در رأس هیأت داوران وارد میشود.و
استقبال بینظیر. فشار جمعیت. صدای سوت و کف زدنهای سینما دوستان.و
جعفر پناهی از همراهانش جدا میشود و بیریا و خاکی به سمت جمعی از جوانهای ایرانی میرود که به استقبالش حلقه کوچکی درست کردهاند. با یکایکشان دست میدهد و خوش و بش میکند.و
مدیران جشنواره، مقامهای شهری و رهبرهای حزبی در کنار هیأت داوران به انتظار ایستادهاند.و
ارکستر تنفس میدهد.و
آهنگ مارش مبدل به ملودی آرام میشود، مراسم از حالت رسمی میافتد، هیچ کس عجلهای ندارد، و از همه کمتر جعفر پناهی که با هموطنانش خوش است و با اعتماد به نفس کامل همه را منتظر گذاشته.و
دوست فیلمساز کانادایی جوانی از من میپرسد، فکر نمیکنی با این کار برای خودش در ایران دردسر درست میکند؟ میگویم، فیلمهایش به اندازه کافی برایش دردسر درست کردهاند، نمیگذارند فیلم بسازد، حتی دوستان فیلمسازش که با سرعت مجاز در سینمای ایران میراندند و او را از سرعت غیر مجاز در این سینما حذر میدادند هم از فیلمسازی باز ماندهاند، با این حساب سینماگری مثل او فکر میکند دیگر چیزی ندارد از دست بدهد. و اکنون جعفر پناهی که حتی پیش از جریانهای جنبش سبز و حمایتش از موسوی به صورت محرمانه و بیسرو صدا از فیلمسازی محروم شده بود، به طور رسمی محکوم به شش سال زندان و محرومیت بیست ساله از فیلمسازی شده است.و
سند این مرگ حقوقی را هم مقامات رسمی جمهوری اسلامی امضا کردهاند. یک نمایش قدرت بد و بیرحمانه در مقابل کسی که میگوید نمیتواند بدون فیلم ساختن زندگی کند و آثارش که بیش از آثار هر فیلمسازی شبیه به خود زندگیاند گواه این واقعیت است.و
دو
جشنواره برلین. زمستان سرد و پرسوز. پناهی را برای داوری دعوت کردهاند. اجازه خروج از ایران ندارد. دادگاهی کردنش به جرم اینکه نمیتواند فیلم نسازد موضوع بحث روزنامههای معتبر دنیا شده و اشپیگل بین المللی بر اساس این خبر گزارشی زیر عنوان «کافکا در تهران» منتشر کرده است. به نوشته اشپیگل، مدیر جشنواره برلین دعوتنامه پناهی را تسلیم سفارت ایران در برلین کرد. در پاسخ، مقامهای جمهوری اسلامی با اشاره به ممنوعیت خروج پناهی از کشور گفتهاند در صورت تمایل جشنواره میتوانند یک داور "قابل قبول" به جای فیلمساز مورد نظر آنها بفرستند.و
گزارشگران اشپیگل این پاسخ را "باحال" خواندهاند، البته به سبک کافکا، و با اشاره به مشکلات پناهی با رژیم از بدو انتخابات خرداد ۸۸ مینویسند، فیلمساز ایرانی مثل نویسنده چک ایدههایی در سر دارد که همه یکسره و ندید از نظر مقامات رسمی کشورش "جرم" محسوب میشوند. از تهران پناهی تا پراگ کافکا اما در عین ویژگیهای مختص هر کدام، اگر دقت کنیم وجوه تشابه بیشتری مییابیم. در سرزمین کافکا بعد از جریانهای بهار پراگ زمانی که واسلاو هاول به جرم نوشتن نمایشنامه و اعتراض به محدویتهای دست و پاگیر دولتی علیه هنرمندان به دادگاه کشیده شد، او همه فعالیتهایش را در چارچوب قانون اساسی چکسلواکی خواند (قبول داشتن یا قبول نداشتن آن قوانین بحث دیگری است) و متخلفان را از قضا کسانی شمرد که خود را ضامن قوانینی میدانند که خود از آن تبعیت نمیکنند، و از آن قوانین تنها برای سرکوب و بستن دهان معترضان سوء استفاده میکنند.و
هاول در بخشی از دفاعیهاش در دادگاه میگوید: "این سیستم بر این پیش فرض بنا شده که دولت ممکن نیست خطا کند. تصمیم هر دادگاهی اساسا" مصون از خطا تلقی میشود. میخواهم بگویم این فرضیه مصونیت از خطا بسیار خطرناک است.و
هر کس آن را مورد تردید قرار دهد خود به خود دشمن و هر کاری انجام دهد خصومت آمیزتلقی میشود. اگر تشکیلات مملکتی هرگز خطا نکنند، پس منطقا "هر کس که از اعمال آنها انتقاد کند" تهمت میزند، دروغ میگوید و به همین ترتیب.و

و چرا باید کسی بخواهد دروغ بگوید؟ طبیعتأ به خاطردشمنی.و
و اگر به خاطر دشمنی است، پس طبیعتأ در تبانی با یک قدرت خارجی متخاصم و ضد سوسیالیست است.... اگر شما بنویسید فلان شاگرد نوشتهای از هاول را کپی کرد و به هم شاگردیاش داد که بخواند، آن قدرها به نظر جدی نمیرسید تا اینکه بنویسید فلان شاگرد به روشی غیرقانونی و ضد سوسیالیستی جزوه یک مدافع دست راستی را نسخه برداری و پخش کرده است.و
بعضی واژهها آن قدر در اعلام جرم تکرار میشوند که میتوان آن را درحد اشباع توصیف کرد، واژههایی چون خرابکاری، دروغ، بدخواهی، تشکیلات غیرقانونی، مراکز ضد کمونیست، بهتان، دشمنی، و از این دست.و
با این حال، اگر از نزدیک به این واژهها دقیق شویم، درمی یابیم هیچ چیزی در پس آنها نیست." اگر به جای واژههایی مثل "ضد سوسیالیست" و "مراکز ضد کمونیست" در این متن بگذارید "ضد اسلامی"، مابقی اتهامها از "دشمنی" و "دروغ" گرفته تا "بدخواهی"، "روشهای غیر قانونی" و... کمابیش همان واژههایی است که دادگاههای جمهوری اسلامی به وفور علیه معترضان و هنرمندانی مثل پناهی استفاده میکنند. خود میبرند و خود میدوزند و خود حکمهای سنگین صادر میکنند. جعفر پناهی را اما حتی نمیتوان مثل هاول و یارانش به تعریف رایج غرب و کشورهای دنیای آزاد هنرمندی سیاسی خواند.و
او با آثار ساده و معصومانهای مثل "بادکنک سفید" فیلمسازی را شروع کرد و پا به پای جامعه به "آینه" و "دایره" و "طلای سرخ" و "آفساید" رسید و سرانجام کارت قرمز گرفت، در حالی که کوشیده بود با این آثار آینه راستنمای جامعه باشد، جامعهای که مرگ حقوقی خود را در اخراج یک به یک هنرمندانش از صحنه این طور بیمحابا شاهد است.
سه
در "آفساید"، مستندی که جعفر پناهی به روش فیلمسازهای نئورئالیستی مثل روسلینی ساخته و با نوآوریها و بداهه کاریهایش ظرفیتهای سبک قدیمی به روز شدهای را نشان داده، شاهد یکی از معضلات جامعه هستیم: محرومیت زنان از تماشای مسابقات ورزشی در استادیومها. تام استوپارد نمایشنامه نویس انگلیسی چکسلواکی تبار در توصیف نمایشنامههای دوران فشار و زندان هاول میگوید، این آثار به رغم شرایط سخت نویسنده در زمان نوشتن، با ظرافتی خاص از شکوه و ناله امتناع میکنند و با وجود موضوع تلخشان سرزنده و بازیگوشاند. این خصلت هنرمندان بزرگ است و "آفساید"جعفر پناهی که به عنوان داور غایب در مقابل صندلی خالیاش برای تماشاگران جشنواره برلین امسال به نمایش درآمد، از همین ویژگی برخوردار است.و
پیام فیلمساز ایرانی را هم دست روزگار به دست ایزابلا روسلینی دختر یکی از فیلمسازهای محبوب پناهی داد که برای حاضران در مراسم بزرگداشت او بخواند.و
Aziz Motazedi Official Web Site. All Rights Reserved